مهمان داری
من از بوی جورابش می شناسم این مهمونو !
مامان می گه :<< بذارید این گوشه کفشاتونو >>
الان می آد دخترم چایی می رسونه
مامان ولی یادش نیست قند نداریم تو خونه!
تو استکان چایی کمی شکر می ریزم
با مگس مزاحم وایساده می ستیزم
تق ! می کوبم تو سرش با ضربه دمپایی
ولی کجا افتاده ؟ مگس جونم کجایی ؟!
* * * *
فنجون چایی حالا نشسته پیش دایی
اخ ... چیه که اون وسط می جنبه توی چایی؟!
حیف !
عادت کردیم طلبکار باشیم . اگر سیبی از روی درختی افتاد روی سرمان , به جای
شکر از جاذبه زمین , بدو بیراه بگوییم به سیب و نیوتون و بچه های بالای درخت .
یاد گرفتیم حمله کنیم به مترو و نگران پای ورم کرده پیرزن نباشیم که لگدش کرده ایم
عادت کردیم اگر توی خیابان دعوا شد , فقط تماشا کنیم , تماشا .
یاد گرفتیم ماشین ادم هایی را که ازشان خوشمان نمی اید . خط بیندازیم و توی
پمپ بنزین کتک کاری کنیم .
عادت کرده ایم به لهجه همکلاسی مان بخندیم . و اصلیت هایمان را مسخره کنیم
یاد گرفتیم این طوری باشیم .
کاش می شد کمی عوض شویم . ولی حیف عادت کرده ایم ! ! ! !